موضوع: هرچه می خواهد دل تنگت بگو

نوشته اصلی توسط جمکران

وای! نه دیگه گوش نکنیدا
واقعا اثر بدی داره دیگه بهش فکر نکنید
من همین یک بار هم ک گوش دادم، دارم سعی میکنم بهش فکر نکنم
تازه خیلی نفهمیدمش ولی انقدر به قول شما ملموس بود که بغض کردم ناخودآگاه
گوش نکنید

جالب اینجاس
که عصر داشتم تو اینستا میچرخیدم
چن ثانیه از این قطعه رو با عکسای پاییزی میکس کرده بودن
من چن بار گوش دادم خوشم اومد
تو نت سرچ کردم متن کاملشو پیدا کردم خوندم
باز بیشتر گشتم فهمیدم یه پادکست رادیویی ۲۰ قسمتی که حول و حوش یه آسایشگاه روانی میچرخه
اصلشو ۱۹ قسمت دیگرو پیدا کردم ولی این انقد خوب بود که جرات نکردم بقیشو دان کنم که ذهنم خراب نشه

نوشته اصلی توسط مسعود

عمرا گوش نکنم
حوصله ندارم
خ جمکران تو صندلی که بهتون گفتم،شما کلا از چیزی تعریف نکنید
الان راحت شدید؟

اون موقع هم متوجه نشدم منظورتون چیه
حالا هی من می خوام برم مگه میذارن!
از بس همه لطف دارن به آدم محل میذارن

نوشته اصلی توسط هادی صداقت

جالب اینجاس
که عصر داشتم تو اینستا میچرخیدم
چن ثانیه از این قطعه رو با عکسای پاییزی میکس کرده بودن
من چن بار گوش دادم خوشم اومد
تو نت سرچ کردم متن کاملشو پیدا کردم خوندم
باز بیشتر گشتم فهمیدم یه پادکست رادیویی ۲۰ قسمتی که حول و حوش یه آسایشگاه روانی میچرخه
اصلشو ۱۹ قسمت دیگرو پیدا کردم ولی این انقد خوب بود که جرات نکردم بقیشو دان کنم که ذهنم خراب نشه

اون وقت این کدوم رادیو هست ک با اعصاب آدم اینطور بازی میکنه
پاییز خودش ...
بگذریم
بچه بودم ی انشا نوشتم با موضوع: خش خش برگ های پاییزی به ما چه می گوید
معلممون کم مونده بود معرفیم کنه مشاوره

نوشته اصلی توسط .

پس بابا بزرگتون کجاست؟
میخواین من از فضایلش بگم؟

از این جهت گفتم که بابابزرگم کاری از دستش برنمیاد
بابابزرگم خودش یکی از دلایل ترس منه
قبلنا نصفه شبی بیدار میشد یه دفعه داد میزد:کیه :|
خیلی بد بود
الان خدا رو شکر خوب شدن

کلا هیجان رو دوست دارم،خودتون نمی ترسید،تعریف کنید.
اصلن یه تاپیک خوب دیگه استارت بزنید،احضار روح
عالیه،سرهفته نشده میره هاتست تاپیک ها

از تمام پست های امشبم پشیمونم..

نوشته اصلی توسط مسعود

از این جهت گفتم که بابابزرگم کاری از دستش برنمیاد
بابابزرگم خودش یکی از دلایل ترس منه
قبلنا نصفه شبی بیدار میشد یه دفعه داد میزد:کیه :|

دارم غلت می زنم

نوشته اصلی توسط .

از تمام پست های امشبم پشیمونم..

هرچه گفتیم جز حکایت رووووح
در همه عمر ازآن پشیمانیم...

نوشته اصلی توسط جمکران

بچه بودم

"بادبادک های رنگی"

بچه بودم بادبادک های رنگی،
دلخوشی هر روز و هر شبم بود،
خبر نداشتم از دل ادما..
چه بی بهونه خنده رو لبم بود
کاری به جز الک دولک نداشتم
بچه بودم به هیچی شک نداشتم!

بچه بودم غصه وبال حالم نبود
هیشکی حریف شور و حالم نبود
بچه که بودم اسمون ابی بود
حتی شبای ابری مهتابی بود
حتی شبای ابری مهتابی بود

بچگیام بچگیام تموم شد
خاطره های خوش رو دست من موند
تا اومدم چیزی ازش بفهمم
جوانی اومد اونو با خودش برد

برد... برد... برد... برد...

نوشته اصلی توسط مسعود

"بادبادک های رنگی"

بچه بودم بادبادک های رنگی،
دلخوشی هر روز و هر شبم بود،
خبر نداشتم از دل ادما..
چه بی بهونه خنده رو لبم بود
کاری به جز الک دولک نداشتم
بچه بودم به هیچی شک نداشتم!

بچه بودم غصه وبال حالم نبود
هیشکی حریف شور و حالم نبود
بچه که بودم اسمون ابی بود
حتی شبای ابری مهتابی بود
حتی شبای ابری مهتابی بود

بچگیام بچگیام تموم شد
خاطره های خوش رو دست من موند
تا اومدم چیزی ازش بفهمم
جوانی اومد اونو با خودش برد

برد... برد... برد... برد...

خوبه الحمدلله امشب به فیض عکسشون هم رسیدیم
هیچی نباشه اطرافیان دیگه خیلی از گیجی من تو بازار موسیقی حرص نمی خورن
ولی شعرش خیلی قشنگ بود

نوشته اصلی توسط علمدار

دارم غلت می زنم

بابا من یه داستانایی با بابابزرگم دارم این که چیزی نیست،ترسناک،طنز،خشن و دعوایی حتی
بی خود که نیست می خواستم تاپیک من و بابابزرگم رو واکنم
عید ک میشه برای من خیلی خوبه،بگو چرا
اولا که رقم پولو نمی شناسه
عیدا هر روز بهم عیدی میده،بعدش یه ساعت بعد بهم میگه:مسعود!من هیچ به تو عیدی دادم؟؟؟با یه لحن عالی
خیلی خوبه،دوستش دارم

نوشته اصلی توسط .

از تمام پست های امشبم پشیمونم..

همین قدر که به روح اعتقاد دارید کافیه
باعث میشه اونو همیشه در کنار خودتون حس کنید
بین ما هستند،نیازی به احضار ندارن!
یوها ها ها ها

نوشته اصلی توسط مسعود

بابا من یه داستانایی با بابابزرگم دارم این که چیزی نیست،ترسناک،طنز،خشن و دعوایی حتی
بی خود که نیست می خواستم تاپیک من و بابابزرگم رو واکنم
عید ک میشه برای من خیلی خوبه،بگو چرا
اولا که رقم پولو نمی شناسه
عیدا هر روز بهم عیدی میده،بعدش یه ساعت بعد بهم میگه:مسعود!من هیچ به تو عیدی دادم؟؟؟با یه لحن عالی
خیلی خوبه،دوستش دارم

این لطف بزرگو چرا ازما دریغ کردی؟
منتظر این تاپیک می مونم

نوشته اصلی توسط علمدار

این لطف بزرگو چرا ازما دریغ کردی؟
منتظر این تاپیک می مونم

حله،یه جور خاطره نویسی هم میشه
کاش زودتر می نوشتم،خیلیاشو یادم رفته.اما
یک عمر می توان سخن از زلف یار گفت...

نوشته اصلی توسط مسعود

یه ساعت بعد بهم میگه:مسعود!من هیچ به تو عیدی دادم؟؟؟با یه لحن عالی
خیلی خوبه،دوستش دارم

من هی اون بزرگوار رو تصور میکنم در حین گفتن این جمله و خیلی کیف داره
اصلا نمی تونم نخندم
دلم نیومد نگم

نوشته اصلی توسط علمدار

هرچه گفتیم جز حکایت رووووح
در همه عمر ازآن پشیمانیم...

والا بوخودا..