موضوع: جستار های فلسفه اقتصاد

بسم الله الرحمن الرحیم

در این موضوع به بررسی فلسفه و مبانی اقتصاد می پردازیم
هر کی نظری داره، بسم الله
هر کی هم به نظرات من نظری داره! یا علی!

خب من تاملاتی که از بچگی به صورت پراکنده در این باره داشتم تا الان رو خدمتتون عرض می کنم، شما هم نظرتون رو بگید و تاملات خودتون رو بیان کنید تا یه نظریه دیگه رو ثبت کنیم!

پول

پول چیه؟ ارزش؟
پول ارزش داره، اما خودش ارزش نیست؟

قبلا به نظرم رسیده بود که پول، یعنی کار. ما کار رو تبدیل به پول می کنیم. کار یک چیز حقیقیه، اما پول یک چیز اعتباری. ما کار رو تبدیل به پول می کنیم، اما پول اعتبار صرف نیست، دارای یک حقیقتیه (همون پشتوانه اون) پس این که امکان تبدیل یک امر حقیقی به یک امر اعتباری ممکن شده، به همین علته (پشتوانه) اما باید دقیق بررسی بشه تا آثار و خواصش کشف بشه.

چند سوال: هر چقدر کار بیشتری باشد، ارزش بیشتری دارد؟

ارزش مادی
این که ارزش اقتصاد چیه خیلی مسئله پیچیده ایه.

مثلا اگر ما در یک باغ سیب باشیم، بی ارزش ترین چیز سیبه. اگر یک پرتقال داشته باشیم آن پرتقال ارزشمند میشه. حالا اگه اون پرتقال بیافته بره ته یک چاه، ارزشش چند برابر میشه. حاضریم برای بدست آوردن آن پرتقال، ده جعبه سیب بدهیم.
پس دوتا فاکتور برای ارزش گذاری در اینجا به نظر میرسه: سختی بدست آوردن، و دیگری و درخواست ما
به عبارت دیگر، عرضه و تقاضا.
تقاضا، یعنی نیاز، نیاز یکی از بزرگترین عوامل ارزش پیدا کردن یک چیزه. اصولا چیزی ارزش داره که بخواهیمش، و اگر نخواهیمش، ارزشش از بین میره.
اما چیز مهم دیگر، راه بدست آوردنه. به عنوان مثال، ما شدیدترین نیاز رو به آب داریم، اما چون در دسترس ما ست، ارزش اقتصادی زیادی نداره.

مثلا اگه طلا به اندازه آهن زیاد بود، مسلما ارزش زیادی نداشت و خیلی چیزهای دیگه

چند چیز باید کاملا مشخص بشه

1. ارزش (ارزش در اقتصاد، ارزش مادی) چیه؟ حقیقت ارزش چیه؟

2. این ارزش، چگونه تبدیل به پول میشه و خواص و عوارض این تبدیل چیه؟

3. با توجه به حقیقت ارزش، چگونه میشه و باید ارزش افزایی کرد؟

نوشته اصلی توسط شیدا

پول

پول چیه؟ ارزش؟
پول ارزش داره، اما خودش ارزش نیست؟

قبلا به نظرم رسیده بود که پول، یعنی کار. ما کار رو تبدیل به پول می کنیم. کار یک چیز حقیقیه، اما پول یک چیز اعتباری. ما کار رو تبدیل به پول می کنیم، اما پول اعتبار صرف نیست، دارای یک حقیقتیه (همون پشتوانه اون) پس این که امکان تبدیل یک امر حقیقی به یک امر اعتباری ممکن شده، به همین علته (پشتوانه) اما باید دقیق بررسی بشه تا آثار و خواصش کشف بشه.

چند سوال: هر چقدر کار بیشتری باشد، ارزش بیشتری دارد؟

راستش بخوانی من خیلی فلسفه بافی بلد نیستم.
ولی تا جایی که به نظرم رسیده و در زندگی روزمره ای خودم دیدم
پول ارزش مادی بالایی پیدا کرده
یعنی هر جا که میری باید پول داشته باشی
از خواستگاری گرفته تا بیمارستان و خیابان
و خدا نکنه پول نداشته باشی
درسته که ما به پول ارزش دادیم ولی کسی اونو درک نمی کنه.
حرف همه شده پول
زندگی هامون این پول که به هر سمتی می کشه.

نوشته اصلی توسط پریسا

راستش بخوانی من خیلی فلسفه بافی بلد نیستم.
ولی تا جایی که به نظرم رسیده و در زندگی روزمره ای خودم دیدم
پول ارزش مادی بالایی پیدا کرده
یعنی هر جا که میری باید پول داشته باشی
از خواستگاری گرفته تا بیمارستان و خیابان
و خدا نکنه پول نداشته باشی
درسته که ما به پول ارزش دادیم ولی کسی اونو درک نمی کنه.
حرف همه شده پول
زندگی هامون این پول که به هر سمتی می کشه.

بله، خیلی چیزا شده بود
اما خیلی چیزا رو هم با پول نمیشه بدست اورد. چیزایی که پولدارا دوست دارن رو نمیشه با پول به دست اورد!
البته خب پول واقعا هم ارزش داره اون جوری نیست که بی ارزش باشه

پس از مشخص شد چیستی ارزش
هدف اقتصاد باید تولید ارزش واقعی باشد و نه ارزش اعتباری و ورمی

مثلا، وجود دلال ها، یک امر کاملا اعتباری است که ارزش واقعی تولید نمی کند
البته جای این بحث اینجا نیست، در آخر است که چیستی ارزش کاملا مشخص شد

نوشته اصلی توسط شیدا

چند چیز باید کاملا مشخص بشه

1. ارزش (ارزش در اقتصاد، ارزش مادی) چیه؟ حقیقت ارزش چیه؟

2. این ارزش، چگونه تبدیل به پول میشه و خواص و عوارض این تبدیل چیه؟

3. با توجه به حقیقت ارزش، چگونه میشه و باید ارزش افزایی کرد؟

اما چیستی ارزش

در اینجا دو شاخصه مهم وجود داره، یکی نیاز واقعی
و دیگری، دسترسی

نیاز، باعث میشه آدم دنبال چیزی که نیازش رو بر طرف می کنه بره.
هر چقدر یک چیزی سخت تر بدست بیاد، ارزشش بیشتر میشه. (؟)
تقریبا، ارزش در دنیای فعلی ظاهرا خیلی به سخت بدست آمدن مربوط میشه. در واقع، هر چقدر تلاش بیشتری بشه، گویی ارزش بیشتری تولید شده (؟)

در اینجا باید یک مفهوم رو تعریف کنیم:
کار: زحمتی که برای بدست آورد یک چیز ارزشمند (برطرف کننده نیاز) کشیده میشه
کالا: چیزی که برطرف کننده نیاز است، یا در هر صورت مطلوب است، و برای آن کار می شود و متصف به ارزش می شود

یک مسئله خیلی مهم!!!

دو نوع ارزش داریم، ارزش خصوصی و ارزش عمومی
به عنوان مثال، ممکن است برای من، یک تابلوی زشت و کهنه بسیار ارزش داشته باشه، مثلا به خاطر این که یادگار یک چیز مهم برای من است. من حاضرم برای حفظ این تابلو، هزینه زیادی کنم!

یا مثلا، من علاقه زیادی به یک نوع خوراکی دارم، مثلا معتاد چای هستم، حاضرم برای چای خیلی هزینه کنم، اما کس دیگری اصلا علاقه ای به چای ندارد، اگر هم که به رایگان به او بدهند مصرف نمی کند!
این ارزش خصوصی، بسیار بسیار نسبی و بی ثبات است.

بنابر این، آنچه در اقتصاد باید در مورد آن صحبت کرد، ارزش عمومی است، که البته ارزش عمومی یک کل است از اجزاء ارزش های خصوصی تشکیل می شود.
پس باید به هر دو اینها توجه داشت

نوشته اصلی توسط شیدا

یک مسئله خیلی مهم!!!

دو نوع ارزش داریم، ارزش خصوصی و ارزش عمومی
به عنوان مثال، ممکن است برای من، یک تابلوی زشت و کهنه بسیار ارزش داشته باشه، مثلا به خاطر این که یادگار یک چیز مهم برای من است. من حاضرم برای حفظ این تابلو، هزینه زیادی کنم!

یا مثلا، من علاقه زیادی به یک نوع خوراکی دارم، مثلا معتاد چای هستم، حاضرم برای چای خیلی هزینه کنم، اما کس دیگری اصلا علاقه ای به چای ندارد، اگر هم که به رایگان به او بدهند مصرف نمی کند!
این ارزش خصوصی، بسیار بسیار نسبی و بی ثبات است.

بنابر این، آنچه در اقتصاد باید در مورد آن صحبت کرد، ارزش عمومی است، که البته ارزش عمومی یک کل است از اجزاء ارزش های خصوصی تشکیل می شود.
پس باید به هر دو اینها توجه داشت

ارزش خصوصی، ارزش برای هر "فرد" است
ارزش عمومی، ارزش برای هر "جامعه" است

جامعه ها هم ارزش های نسبی دارن، در هر جامعه ای ارزش ها متفاوته. مثلا در یک جامعه، فرش ارزش زیادی داره، در یک جامعه چای ارزش بیشتری داره، در جامعه دیگه یک کالای دیگه.

ارزش جامعه، میانگینی از ارزش های خصوصی افراد اون جامعه است. مثلا اگه در یک جامعه هزار نفری، ده نفر علاقه به چای داشته باشن، ارزش چای در اون جامعه خیلی پایین میاد. اما اگه در اون جامعه، نهصد نفر روزانه چای مصرف کنن، ارزش چای در اون جامعه بالا میره.

البته این مطلبی که الا میگم مربوط به مباحث بعدیه، اما چون به ذهنم رسیده باید اینجا بگم بعدا پیگیری کنیم:

برخی از فعالان اقتصادی به دنبال این هستند که مردم چه می خواهند! و برای نیاز آن ها کالا عرضه می کنند (مثلا مردم به کالای تجملاتی نیاز (کاذب) دارن)
گروه دیگر، نیاز را میسازند و برای آن کالا عرضه می کنند. (مثلا نیاز به جنگ و اختلاف و در نتیجه نیاز به اسلحه را ایجاد می کنند)

اما گروهی که بر اساس فلسفه متقنی عمل می کنند، نه نیاز می سازند و نه به آنچه مردم در حال حاضر می خواهند می پردازند
بلکه، نیاز های حقیقی انسان را شناسایی می کنند، و سعی می کنند مطالبه آن را در مردم بوجود آورده و کالای آن را عرضه کنند.
مثلا، کتاب یکی از نیاز های حقیقی انسان است (نیاز به علم و اندیشه) اما در یک جامعه ای مردم خیلی تقاضای کتاب ندارند.
یک فعال اقتصادی بنیادی، این نیاز را در جامعه بوجود آورده و کالا را عرضه می کند.